خاطرات - شهید مهدی زین الدین
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۸۵، ۰۲:۴۱ ب.ظ
خیلی وقت ها که گیر می کنم ، نمی دانم چه کار کنم . می روم جلوی عکسش و می
نشینم و با هاش حرف می زنم. انگار که زنده است. بعد جوابم را می گیرم. گاهی به
خوابم می آید یا به خواب کس دیگر. بعضی وقت ها هم راه حلی به سرم می زند که
قبلش اصلا به فکرم نمی رسید. به نظرم می آید انگار مهدی جوابم رو داده .
۸۵/۰۱/۱۶