افق روشن

لازمه انتقال فرهنگ، وجود ارتباط است

افق روشن

لازمه انتقال فرهنگ، وجود ارتباط است

شعر ـ من، تو، او ...

شنبه, ۲ آذر ۱۳۸۷، ۰۴:۰۲ ب.ظ

من جنگیدم من، تو، او

 تو تماشا کردی

او فرار کرد

من توی کرخه شنا کردم

تو به استخرِ سر پوشیده رفتی

او با اسکی روی آب مزاحم خواب ماهیها شد

من با صدای آهنگران بزرگ شدم

تو در حمام از صدایت لذت بردی ،

او آخرین کاستهای لس آنجلس را زمزمه کرد

من عکس مهدی باکری را قاب گرفتم

تو عکس بچه گربه های ملوس را از حاشیه ناصر خسرو خریدی

او (( پلی بوی )) قدیمی خود را ورق زد

من شربت صلواتی خوردم ،

تو کوکاکولا سر کشیدی

او لیمو ترش را در گیلاس فشار داد

من زخمی شدم

 تو نزدیک بود دلت بسوزد

او جای نیشِ پشه را خاراند.من، تو، او

من لباس بیمارستان پوشیدم

 تو جلوی اینه پیراهن جدیدت را نگاه کردی

 او بدنبال مایوی آمریکایی  میدان محسنی را زیرپا گذاشت

من به اتاق عمل رفتم

 تو به اتاق پذیرایی رفتی

 او به اتاق بازرگانی رفت تا بتواند شیرِ خشک وارد کند

من شهید شدم

تو چر ت بعد از ظهرت را از دست ندادی 

او دَمَر روی تختخواب افتاد و آروغ زد

من به اقیانوسی از نور افتادم

تو زیر نور چراغ مدادی به تماشای ویترین ایستادی

او مَه شکنهای بنزش را در تونل کندوان روشن کرد

من هنوز یک آرزوی بزرگ هستم ، 

تو .... ،   

او .... .

من همه جا اما هیچ جا ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۹/۰۲
روح اله قمری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی