خاطرات جبهه و جنگ ـ نوجوانی شهید علیرضا کریمی
سه شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۰، ۰۸:۰۳ ب.ظ
آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا می کردم. حالت عجیبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود.
طوری حمد و سوره می خواند مثل اینکه خدا را می بیند. |
طوری حمد و سوره می خواند مثل اینکه خدا را می بیند؛ ذکرها را دقیق و شمرده اَدا می کرد. بعدها در مورد نحوه نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت: «اشکال کار ما اینه که برای همه وقت می ذاریم، جز برای خدا! نمازمون رو سریع می خونیم و فکر می کنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون می ره اونی که به وقت ها برکت می ده، فقط خداست.»
مسافر کربلا، ص 32
۹۰/۰۳/۱۰