خاطرات شهدا ـ اینجا همان جایی است که یک عمر دنبالش می گشتم!
عید سال ۷۲ با تعدادی از بر و بچه های قدیمی جنگ، به اتفاق شهید آوینی و اکیپش رفته بودیم فکه. جعفر ربیعی جانشین واحد تخریب لشکر ۲۷ که سال ۶۱ در همان جا اسیر شده بود، سعی می کرد تا افکار خودش را متمرکز کند و نقطه ای که مد نظر آوینی بود را پیدا کند.
مین ها و سیم خاردارها را پشت سر گذاشتیم تا رسیدیم به نقطه ای که کاسه ای شکل بود و داخل گودی قرار داشت.
آن آوینی همیشگی نبود؛ رفته بود توی لاک خودش … |
آوینی با وسواس و دقت زیادی اطراف خودش را می پایید. لباس های پاره پاره، قمقمه ها و کلاه خودهای سوراخ سوراخ شده، سربندها، پوتین ها و هر چه را که اطراف خودش می دید. به مرتضی شعبانی گفت: مرتضی! از اینها فیلم بگیر. جعفر
ربیعی گفت: همین جا نقطه ای است که من اسیر شدم. این اطراف باید مقتل شهدا باشد. همین نزدیکی ها بود که بچه های مجروح را جمع کرده بودند که بعدا همه آنها به شهادت رسیدند. همین طور که داشتیم اطراف را می پاییدیم، یک دفعه سعید قاسمی گفت: یاحسین! نگاه کردیم؛ دیدیم اجساد تعداد زیادی از شهدا همین طور روی زمین فرش شده. از اینجا به بعد، دیگر آوینی، آن آوینی همیشگی نبود؛ رفته بود توی لاک خودش… و به گروهش گفت: بچه ها! برویم تهران و با یک اکیپ کامل تر بیاییم تا تصاویر اینجا را بگیریم. اینجا همان جایی است که یک عمر دنبالش می گشتم! به ۲ هفته نکشید که آمد و ساعت ۳۰ : ۰۸ صبح روز جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ خودش را به همان شهدایی رساند که عمری دنبال شان بود.
گلعلی بابایی
ولادت نائبه الزهرا، عقیله العرب حضرت زینب کبری ع تهنیت باد
ای کاش ماهم به آرزویمان همانند شهید آوینی برسیم