تقدیم به روح مطهر شهید محمد مهدی مقدم؛
محمد مهدی جان! نمی دانم حکمت چه بود که در سفر آمدنت، رفتی! اما خوب نشانمان دادی آهنگ کوچ کردن و رفتن را، به ما که همیشه در توهم رفتن مانده ایم.
خادم الشهداء! هنوز هم آهنگ قدم هایت در جای جای یادواره های شهدای شهرمان پیچیده است، آنگاه که با حال و هوای خاصی و از تمام وجود برای شهدا، از جان و دل خرج می کردی خودت را.
|
انگار رسم است که رقیه ها بی بابا بمانند. |
آری برادر! در روزگاری که بزرگان شهرمان، تمام قد، در فکر ساخت آدینه خویشند، وجود امثال تو که دغدغه جمعه را داشتید غنیمتی بود برای جریان انقلاب، برای جریان حزب اله، و چه خوب می شود درک کرد شماها را پس از، از دست دادنتان.
بگذریم برادر، راحت شدی، راحت.
راحت از دست کج روی های زمانه، بگذار بهتر بگویم؛ چه خوب شد نیامدی! می آمدی که چه کار؟ برای سینه تو که بوی باروت جنگ را از شلمچه سوغات داشت، بوی آجیل های بو داده شب عید اصلا مناسب نبود.
اما کلام آخر ...
برادر شهید من! آن روز که نام رقیه را برای دخترت انتخاب نمودی، در دل به تو تبریک گفتم. اما هیچ نمی دانستم که قرار است این رقیه نیز بی بابا شود. انگار رسم است که رقیه ها بی بابا بمانند.
روح اله قمری
بازنشر این مطلب در:



لحظه ای که سپاه عمر سعد عرصه را بر امام حسین(علیه السلام) و یاران با وفای ایشان تنگ نمود؛
عجب موجود شگفتی هستی تو! هر کسی از ظن خود یار تو گشت!
حادثه عاشورا نتیجه بی تفاوتی و سکوت خواص جبهه حق در داستان بیعت گیری ابوبکر از علی(علیه السلام) بود.
منتظر چه هستیم؟ آن احساس و وسوسه ای که درون من و شما وجود داشته باشد، دایم به ما بگوید که ما از
روز سه شنبه 2/1/90 پیامکی از یکی از دوستان ـ که به مناطق عملیاتی جنوب رفته ـ به دستم رسید، با این مضمون:
خیلی اصرار کردم
امشب برای کاری به خیابان شهید مطهری رشت رفته بودم. مَردم، همه در حال خرید و گشت و گذار در مغازه ها بودند. ناگهان چیزی به ذهنم آمد که خیلی من را خوشحال کرد. 