افق روشن

لازمه انتقال فرهنگ، وجود ارتباط است

افق روشن

لازمه انتقال فرهنگ، وجود ارتباط است

دوستی داشتیم به نام حسین مرندی که شجاعت خاصی داشت. در پشت خاکریز به ردیف کلاه های آهنی را سر چوب می کرد و خودش ده یا بیست متر آن طرف تر می ایستاد. وقتی عراقی ها شروع به تیر اندازی می کردند، از زاویه ای دیگر نگاه می کرد و دهانه آتش تیربار آن ها را درنظر می گرفت و بعد با آر.پی.جی. درست همان نقطه را هدف می گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۸۵ ، ۱۳:۳۹
روح اله قمری

در مناطق عملیاتی رزمندگان برای دستیابی به مقاصد خود آدمک هایی را طراحی میکردند و در معرض دید دشمن قرار می دادند. این آدمک ها، گاهی لباس هایی بود که از خار و خاشاک پر شده و شبیه آدم درست شده بود. کلاهی فلزی روی چوب یا اسلحه گذاشته می شد و پشت خاکریز یا سنگر و کانال های کمین قرار می گرفت. هدف از این کار طبعاً واداشتن دشمن به آتش باری در آن نقاط و اتلاف مهمات بود. در این گونه موارد بعد از قرار دادن آدمک ها در نقاط مورد نظر، نیروها فوری به داخل سنگر می رفتند یا از محل فاصله می گرفتند. از روی حجم آتش و نوع مهمات به کار رفته هم به تخمین و سنجش انواع سلاح های موجود در منطقه، حجم نیروهای دشمن در پشت خاکریزها و سنگرها و میزان مهماتی که در اختیار داشتند می پرداختند.

در شرایطی، از آدمک ها برای جلب توجه و مشغول کردن دشمن در نقطه ای خاص استفاده می شد تا امکان تحرک برای آر.پی.جی. زن ها یا قناصه چی هایی که قصد انهدام سنگر تیربار دوشکا یا هدف قرار دادن قناصه چی دشمن را داشتند فراهم آید. در این صورت، نیروهای خودی از زاویه ای دورتر از موضع آتش به خطوط دشمن می ایستادند و با توجه به آتش دهانه سلاح ها، موضع مورد نظر را شناسایی و گراگیری می کردند و با استفاده از اصل غافلگیری، آنها را هدف قرار می دادند.

اگر بنا بر ترساندن دشمن و بیشتر نشان دادن تعداد نیروها در خط بود، به طور متناوب جای آدمک ها را عوض می کردند و هر لحظه در قسمتی خاص آن را به نمایش میگذاشتند تا تصور جابه جایی افراد در ذهن ایجاد شود. البته گاهی هم بچه ها قصد اذیت و آزار دشمن را داشتند و از باب تفریح این عمل را انجام می دادند تا آن ها را متوحش کنند و به تیراندازی وادارند و موجب هدر رفتن مهمات آن ها بشوند. چون نفس ترساندن دشمن و زدن خسارت به آن ها و تلف کردن مهماتشان هم موجب رضایت و شادی بود.

ساختن آدمک مستلزم داشتن لوازم اولیه ای بود و شرایطی مثل شرایط مواضع پدافندی که نیروهای متخاصم در خطی ساکت یا کم تحرک با هم سروکار داشتند و بی شک شب حمله و حضور در خطی که هر لحظه احتمال پاتک دشمن برای بازپس گیری مواضع وجود داشت، فرصتی برای این قبیل شیطنت ها باقی نمی گذاشت و وسایل کار نیز به سادگی فراهم نمی شد. در این گونه  شرایط، اگر مسئله کمبود نیرو در خط پیش می آمد و احتمال پاتک دشمن مطرح می شد، اجساد عراقی ها را با کمی تغییر در وضع لباس و ظاهر، لبه های خاکریز قرار می دادند و تیرهای دشمن را متوجه آن ها می کردند و به این ترتیب، کمی زمان پاتک عقب می افتاد تا نیروهای کمکی برسند یا افراد باقی مانده فرصت عقب کشیدن و استقرار در مواضع مستحکم را برای مقابله با پاتک داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۵ ، ۰۸:۵۹
روح اله قمری

در زندگی تاسوعاهای زیادی به سراغت می آیند، زنهار که از آنها غفلت نکنی؛ وگرنه در عاشورای زندگی ات نخواهی دانست که چه باید کرد.

روح الله قمری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۸۵ ، ۰۹:۲۲
روح اله قمری
  " ساعت ۱۹:۰۷َ "

تقویم، تاریخ --/--/--۱۳را نشان می دهد. شب شده، هوا تاریک است. احساس عجیبی دارم، امروز کمی ناخوش هستم، بعد از ناهار کمی چرت زدم خواب بدی دیدم. این خواب را چند سال پیش نیز دیده بودم. خواب بدی که بیشتر شبیه کابوس بود.

به گمانم قرار است که که خبر ناخوشایندی به من برسد.

خود را آماده می کنم اما چه خبری؟! دیگر طاقت ندارم! خدایا چه شده که این اندازه نگرانم؟

مدتهاست از پدر و مادر خبر ندارم، نکند اتفاقی افتاده، نه! این چه فکریست که می کنم بهتر است صدقه بدهم. سراغ جیب شلوارم می روم تا پول بردارم که ناگهان صدای تلفن آمد. تغییر مسیر دادم به سمت تلفن.

چه کسی می تواند باشد؟ پدر، مادر، دوستان و یا ... .

گوشی را برداشتم:

- سلام؛ بفرمائید

- سکوت

- الو؛ بفرمائید

- سکوت

- الو، الو ...

گوشی تلفن را می گذارم، بیشتر ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۸۵ ، ۱۵:۵۱
روح اله قمری
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۸۵ ، ۱۴:۱۲
روح اله قمری

برای تحصیل رضای خدا یک روز باید جنگید ، روز دیگر باید راه رفت و چه بسا در روز سوم باید آشپزی کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۵ ، ۱۴:۴۹
روح اله قمری

این روز ها مصادف است با هفته بسیج و برنامه های زیادی هم در جهت بزرگداشت این هفته از طرف نهادهای لشکری و کشوری تدارک دیده شده است. اما امروز داشتم در خیابان مطهری رشت قدم می زدم ، رنگ و بویی از بسیج و بسیجی در آن نیافتم، خبر از همه چیز بود جز بسیج.

شاید من با دید بد نگاه می کردم، اما وقتی به خانه برگشتم با خود فکر می کردم و به این رسیدم که حقیقتاً بویی ازفرهنگ بسیج و بسیجی در خیابان ها احساس نمی کردم.

بسیاری از دختران شهر من همه با وضعیت نا مناسب در خیابان ها جولان می دهند! آنان هم که از این وضع ناراضی اند در خانه ها محبوس هستند تا مبادا ... .

بسیاری از پسران شهر من هنوز نمی دانند که چرا از اول آذر تا هفتم آذر را هفته بسیج نام نهاده اند! بماند که خیلی ها نمی دانند که ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۵ ، ۱۴:۳۵
روح اله قمری

عجب از این عقل باژگونه که ما را در جستجوی شهدا به قبرستان ها می کشاند!  پندار ما اینست که شهدا رفته اند و ما مانده ایم حال آنکه شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است! عقل می گوید بمان ، عشق می گوید برو و خداوند این دو را آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عشق و عقل معنا شود. بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ، راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۸۵ ، ۰۲:۱۵
روح اله قمری

باید گفت از ناگفته ها و چگونه می توان گفت از سرالاسرار خلقت انسان و کجاست گوشی شنوا و همدمی آشنا که گوشه ای از غربت متلاطم در این دریای دل را در نگاه های او به نقاره بنشینی و تو نیز در معیت اشک های او از منیت خود فارغ گردیدی و به سیر ابدی به سوی لقاءالله راهی گردی و به راستی که حقیقت سلوک فی تحصیل معرفت الله نیست جز او بودن و در او فانی شدن.

و کجائید ای شهیدان خدائی؟ شما که طلایه داری عشق الله آن ذات اقدس و آن زیبایی مطلق اید و حقیقتاً شما نیز زینت های اهل بیت و معروفون فی اسماء.

این شمائید مستمسکین واقعی به اهل بیت (سلام الله علیهما) که آب از حوض ساقی کوثر نوشیده اید و به لقاءالله پیوسته اید و به راستی نمی توان هیچگاه در قالب الفاظ این معانی را بیان کرد و این است محدویت کلام و سوختن از برای گفتن که نمی توان گفت چون الفاظ را یارای ادا نیست و تمامی این معانی در یک قطره اشک از هجران شما خلاصه می شود.

                         خدایی کرب و بلات بهشته

و به راستی چه زیباست و که می داند که این قطره اشک چه اسراری نهفته دارد و این زمانی که از خود فارغ می گردی و گرمی اشکانت را بر گونه هایت احساس می کنی و فقط می گویی «حسین»!

تو گوئی نام حسین با ذره ذره اشکانت عجین است. حقیقتاً شگفت آور است؟

تو گوئی اشکانت با این نام پیمان ریختن بسته است و وجودت نیز با ذکرش میثاق سوختن نموده است؛ و این است کربلا ، حرم امن خدا ، جایی که کربلائیان زمان به مقتل خواهند رفت. در برابر ازلی و ابدی و جمال مطلق او این گونه در محنت هجران ، عاشق خویش را می آزماید. پس وجود خدایی به بقا ، خواهد رسید و آنجاست که باید گفت بال بگشائید اینجا کربلاست.

             «نباشد از شهیدان دور گردیم                به ذلت رهسپار گور گردیم»
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۸۵ ، ۱۰:۴۴
روح اله قمری

شهید حسین املاکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۸۵ ، ۲۱:۳۹
روح اله قمری

 

فرمانده شهیدی که ماسک محافظت شیمیایی خود را به یک سرباز داد !

 

 

شهید حسین املاکیفرمانده شهید حسین املاکی خوشتمی ، فرزند رحمت الله ، در روستای «کولاک محله» ، از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان به دنیا آمد. تولد او با ایام عاشورای حسینی مصادف بود پس نامش را «حسین» نهادند. حسین چهارمین فرزند خانواده بود.

در کودکی جهت فراگیری قرآن کریم به مکتب خانه رفت و خواندن قرآن را فراگرفت. تحصیلات ابتدائی را در دبستان مصباح کومله به اتمام رسانید. در همان کودکی فردی پر تلاش و کوشا بود و تحصیلات دوره راهنمایی را در مدرسه دکتر معین آغاز کرد. در کنار تحصیل در امور کشاورزی به خانواده کمک می کرد.

پدرش در مورد خصوصیات اخلاقی وی در نوجوانی چنین می گوید : «پسری آرام بود و آزارش به کسی نمی رسید. درعین حال درس خوان و با انضباط بود و برای انجام فرائض یومیه به مسجد می رفت.»

دوران متوسطه را در دبیرستان خدمات بهداشت لنگرود مشغول به تحصیل شد. در سال های آخر دبیرستان با اهداف انقلابی امام آشنا شد و مبارزات مخفی با رژیم پهلوی را آغاز کرد و در اوایل نهضت فعالانه در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می جست. بعد از پیروزی انقلاب در مبارزه با ضد انقلاب و اشرار داخلی فعالیت چشمگیری داشت.

بعد از اخذ دیپلم در20/6/1359 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود درآمد و به عنوان مسئول اکیپ مشغول خدمت شد. مدتی مسئول تربیت بدنی سپاه لنگرود بود. چند روز پس از آغاز جنگ تحمیلی در شهریور 1359 به همراه اولین نیروهای اعزامی استان گیلان به سوی جبهه شتافت و در سرحدات مرزی قصر شیرین و سر پل ذهاب مستقر گردید. از 28 خرداد 1360 لغایت 18 شهریور 1360 نیز به عنوان مامور رسمی سپاه در تیپ کربلا مشغول به خدمت شد. در سال 1361 در عملیات رمضان حضور یافت و بعد از آن عملیات به همراه هفت نفر از همرزمان لنگرودی خود وارد اطلاعات-عملیات تیپ کربلا شد و بعد از یک دوره آموزش فشرده مقدماتی جهت شناسایی به خط مقدم اعزام شدند.

سیروس اکبری ـ یکی ازدوستان حسین ـ می گوید: «او بسیار متعبد بود و من بارها او را در نماز شب دیده بودم.» همرزم دیگرش عباس صیغلی پور در این باره می گوید: «در امور مذهبی وانجام فرائض بسیار مخلص بود و به لحاظ حساسیت کار اطلاعات ، بچه ها زیاد متوسل به ائمه اطهار می شدند و هر شب بعد از نماز مغرب و عشا مراسم دعا برگزار می کردند  و ایشان نیز مرتب شرکت می کرد.»

پدر حسین نیز می گوید: «همه شیفته اخلاق او بودند ، جذابیت خاصی داشت ، نهایت عطوفت و مهربانی درایشان بود.» املاکی ، در مدت حضور در جبهه  در عملیات های متعدد از جمله «ثامن الائمه» ، «فتح المبین» ، «بیت المقدّس» ، «رمضان» و «محرم» شرکت داشت.

در سال 1361 تصمیم به ازدواج گرفت و مراسم عقد وازدوا ج او باخانم زهرا محرمی ، بسیار ساده و مختصر ، در مسجد محله بر پا شد. اما بیش از دوازده روز از ازدواج او نگذشته بود که عازم جبهه های جنگ گردید. در 19 آبان 1362 اولین فرزندش- مرضیه- متولد شد و او حدود پنج ماه پس از تولد دخترش موفق به دیدن او گردید. از 14 تیر 1361 تا 20 تیر 1364 در لشکر کربلا حضور داشت و در بدو امر مسئول محور یکم اطلاعات-عملیات و پس از عملیات محرم مسئولیت واحد اطلاعات-عملیات لشکر 25 کربلا را عهده دار شد. در این مدت نیز در واحد اطلاعات ، در عملیاتهای زنجیره ای «قدس 1 و 2» نقش بسزائی داشت.

شجاعت از خصوصیات بارز او بود تا جایی که حضورش در میان همسنگرانش موجب آرامش و اطمینان می شد. هر کس با او برخورد می کرد تحولی در او ایجاد  می شد. با وجود اینکه مسئول اطلاعات لشکر بود ولی شخصاً در ماموریتهای شناسایی خطوط دشمن شرکت می کرد و شناسایی هایش بسیار دقیق و قابل استناد و طرح ریزی بود. در سال 1364 دومین فرزندش راضیه به دنیا آمد.

برادرش درباره چگونگی رفتار او با خانواده می گوید: «رفتارش نسبت به خانواده و همسر و فرزند بسیار محترمانه بود و کمتر عصبانی می شد.» پدر حسین نیز می گوید: «هرگز با فرزندان خود بد رفتاری نمی کرد ، آنها را خیلی دوست می داشت و احترام می کرد و به آنها راه و رسم زندگی را می آموخت.»

در سال 1364 به تشخیص فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب ، نیروهای مازندران و گیلان از هم جدا شدند. تیپ ویژه قدس کردستان با ماموریت درون مرزی علیه ضد انقلاب در منطقه عمومی کردستان و آذربایجان غربی تشکیل شد و این ماموریت به سپاه استان گیلان واگذار گردید. در نتیجه حسین املاکی به پیشنهاد فرماندهان سپاه از جمع یاران دیرین و صمیمی خود در لشکر25 کربلا وداع کرد و به تیپ ویژه قدس پیوست. او با تلاش بسیار نیرو های اطلاعاتی پراکنده در یگان های مختلف را جمع آوری و واحد اطلاعات-عملیّات تیپ را سازماندهی کرد.

                                         

شهید حسین املاکیبعد از انجام عملیات «والفجر 8» در منطقه عمومی فاو سایر همرزمانش از جمله سرداران شهید مهدی خوش سیرت و حسین رضوانخواه ، وارد تیپ قدس شدند و به او پیوستند. آن ها فرماندهی گردان های پیاده را عهده دار شدند و تیپ ویژه قدس درردیف یگانهای منظم سپاه قرارگرفت و ماموریّت های آفندی برون مرزی نیز به این تیپ محوّل گردید.

املاکی عملیات «والفجر 9» را در منطقه سلیمانیه طرح ریزی کرد. پس از مدت کوتاهی تیپ به لشکر52 قدس ارتقا یافت و عملیات «کربلای 2» را در منطقه عمومی حاج عمران طرح ریزی و اجرا کرد. املاکی پس از انجام عملیات های «کربلای 2 و 4» در عملیّات «کربلای 5» شرکت داشت و با حفظ سمت ، فرماندهی محور عملیاتی را در جزیره باورین عهده دار بود. او این نقش را به خوبی ایفا کرد تا جایی که نیروهای لشکر وارد شهرک دوئیچی عراق شدند. او در این عملیّات از ناحیه فک به شدّت مجروح شد و برای درمان در بیمارستان توتونکاران رشت بستری گردید. اما با اصرار فراوان از بیمارستان ترخیس شد و با همان حال به سوی مناطق جنگی رهسپار گردید. در سال 1365 نیز برای چندمین بار جراحت برداشت که یک بار به بیمارستان امیر اعلم انتقال داده شد.

             شهید حسین املاکی در جمع دوستان

در همین سال بود که سلمان -سومیّن فرزند او- به دنیا آمد.

املاکی با توجّه به شایستگی هایی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده تیپ یکم لشکر قدس و پس از مدت کوتاهی با حفظ سمت ، به قائم مقامی فرماندهی لشکر قدس گیلان منصوب گردید.

او ماموریت های آفندی را دنبال می کرد و مستقیماً به همراه گردان های رزمی فرماندهی عملیات را به عهده داشت. با انجام موفقیّت آمیز عملیّات «نصر4» ارتفاع زازیله و شهر ماووت عراق را آزاد کردند. در این عملیّات بر اثر اصابت ترکش از ناحیه دست راست مجروح شد ولی با همان حال در خطوط مقدّم باقی ماند.

در اواسط سال 1366 به هنگام انجام ماموریتی به اتفاق سردار شهید فرهاد لاهوتی –فرمانده گردان سلمان- دچار سانحه رانندگی گردید. در این سانحه فرهاد لاهوتی به شهادت رسید و او در حالی که به شدت مجروح شده بود با هلیکوپتر به بیمارستان منتقل گردید و بعد از بهبودی نسبی بار دیگر به سوی جبهه ها رهسپار شد.

شانه دری و جاده سید صادق به تصرف نیروهای خودی در آمد.

درکسوت فرماندهی لشکر در عملیّات «بیت المقّدس6» شرکت جست و بعد از آن در عملیات «والفجر10» در منطقه عمومی سید صادق- شانه دری حضور داشت. با شکستن مقاومت نیروهای عراقی در 9  فروردین 1367 دشمن بعثی ، برای پیشگیری از تداوم عملیات رزمندگان اسلام ، با انواع سلاح های شیمیایی منطقه را مورد حمله قرار داد که بر اثر آن تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند.

در این هنگام ، حسین متوجه رزمنده ای شد که ماسک ضدّ شیمیایی نداشت به سرعت ماسک خود را به او داد. اما خود به همراه دیگر یاران ، همچون محمّد اصغری خواه -فرمانده گردان کمیل- دکتر محمّد جیبی پور و سیّد عباس موسوی و ... پس از حدود هفتاد و پنج ماه حضور در جبهه به شهادت رسید.

آزادگانی که در عملیّات «والفجر10» به اسارت رفته بودند ، می گویند: «اکثر فرماندهان عراقی در برخورد اولیه به هنگام بازجویی ، از آخرین وضعیت حسین املاکی سوال می کردند و در پی کسب خبر درباره او بودند.» پیکر شهید املاکی هیچ گاه به زادگاهش انتقال نیافت و در زادگاهش، آرامگاه نمادینی به یاد او بنا نهادند.

از وی به هنگام شهادت دو دختر پنج ساله و سه ساله و یک پسر به نام سلمان -دوساله- به یادگار مانده است.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۸۵ ، ۱۶:۵۶
روح اله قمری

گل شهد است در مجنون              همی جوشد زمین خون

ز شهد هر عسل برتر                   شهیدان خم کارون

 

در این خمدان که خون رنگ است     کمان عشق پر رنگ است

نه سکر آرد ، نه سر مستی           نه جان را می کند محزون

 

شهیدان سلک عیارند                   به طوفان کلک سیارند

نمی ریزند بر دریا                         ز موج اشترانِ دون

 

نیاندازید کفاره                            ز فوج نفس عماره

شهیدان بی نیازانند                     همی صاحبتر از قارون

 

شهیدان وطن دُردند                     به ته کاسه شفا باشد

شفا یابید و سر نوشید                 همه تبدار و جان افسون


شاعر مطلب ارسالی از میثاق بنی مهد

20 اردیبهشت 1385 خورشیدی، شب شعر(سلاچنگ)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۸۵ ، ۱۱:۰۶
روح اله قمری

نگاه به خون تو را به چه یاد می آورد عزیز؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۸۵ ، ۱۷:۱۰
روح اله قمری

به پدر شهید حسین فهمیده میگن نظرت درباره کار پسرت چیه؟

میگه ای بابا! هنوز دارم قسط تانک رو میدم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۸۵ ، ۱۵:۴۱
روح اله قمری

پیکر جواد را سه نوع مومیایی کرده بودند

شهید محمدجواد تندگویان

نام شهید «محمدجواد تندگویان» یادآور همراهی قدرت و صادقانه است. او فقط مدت کوتاهی مسوولیت وزارت نفت را عهده‌دار بود اما در این دوران کوتاه هم لحظه‌ای از خدمت غافل نشد. خبرگزاری دانشجویان ایران به مناسبت 29 آذر، سالروز بازگشت پیکر آن شهید بزرگوار به ایران پس از 11 سال اسارت، گفت‌وگویی با همسر شهید تندگویان انجام داده است.

بتول برهان اشکوری، همسر شهید محمد جواد تندگویان ـ وزیر نفت دولت شهید رجایی ـ اظهار داشت: شهید تندگویان تکیه زیادی بر روی مطالعه کتابهای مرحوم دکتر شریعتی داشتند و حتی تلاشهای گسترده‌ای در جهت ترجمه کتاب‌های ایشان داشتند. البته شهید تندگویان به مباحث استاد مطهری نیز واقف بودند و در کنار مطالعات جدی و عمیق مباحث دکتر شریعتی همواره از مباحث مرحوم مطهری استفاده می‌کردند.

او افزود: ایشان بعداز فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده نفت ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۸۵ ، ۱۷:۳۲
روح اله قمری