افق روشن

لازمه انتقال فرهنگ، وجود ارتباط است

افق روشن

لازمه انتقال فرهنگ، وجود ارتباط است

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۸۵ ثبت شده است

شهید صیاد شیرازی

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۵ ، ۲۱:۱۹
روح اله قمری

صیاد دلها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۵ ، ۲۱:۰۷
روح اله قمری

شهید مهدی زین الدین

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۸۵ ، ۱۵:۳۴
روح اله قمری

 

اولین بار که لیلا پرسید «مامان! چند سال باهم زندگی کردید؟ » توی دلم گذشت « سی

 

سال ،چهل سال» ولی وقتی جمع و تفریق می کنم ، می بینم دو سال و چند ماه بیش تر

 

نیست. باورم نمی شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۸۵ ، ۱۴:۴۵
روح اله قمری

 

خیلی وقت ها که گیر می کنم ، نمی دانم چه کار کنم . می روم جلوی عکسش و می

 

نشینم و با هاش حرف می زنم. انگار که زنده است. بعد جوابم را می گیرم. گاهی به

 

خوابم می آید یا به خواب کس دیگر. بعضی وقت ها هم راه حلی به سرم می زند که

 

قبلش اصلا به فکرم نمی رسید. به نظرم می آید انگار مهدی جوابم رو داده .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۸۵ ، ۱۴:۴۱
روح اله قمری

اینان در پی آزادی بودند

 تلاش برای حفظ ناموس

 

یا اینان در پی آنند ؟!!تلاش برای ...

 

 

 

 

 

 

و تو در پی چیستی ؟!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۸۵ ، ۲۲:۴۵
روح اله قمری

خواهرم!  چه می گوییم فرزند شهید را؟

 

 

 اثر چادر سیاه تو کمتر از اثر خون شهید نیست!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۸۵ ، ۲۱:۳۷
روح اله قمری

شهید حسین خرازی

آنان که رفتند کاری حسینی کردند

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۸۵ ، ۲۲:۴۰
روح اله قمری

 

گفتند حسین خرازی را آورده اند بیمارستان. رفتم عیادت . از تخت آمد پایین، بغلم کرد.

گفت: «دستت چی شده ؟» دستم شکسته بود. گچ گرفته بودمش

گفتم: «هیچی حاج آقا! یه ترکش کوچیک خورده ، شکسته» خندید.

گفت «چه خوب! دست من یه ترکش بزرگ خورده ، قطع شده.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۸۵ ، ۲۲:۳۲
روح اله قمری

دکتر چهل وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خانه عصر نشده ، گفت: « بابا! من حوصله ام سر رفته»

گفتم: « چی کار کنم بابا ؟»

گفت: « منو ببر سپاه ، بچه هارو ببینم .»

بردمش. تا ده شب خبری نشد ازش. ساعت ده تلفن کرد ، گفت: «من اهوازم . بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۸۵ ، ۲۲:۲۱
روح اله قمری

  توی عملیات خیبر دستش قطع شده بود بعد از مدتی شنیدیم حسین از بیمارستان مرخص شده و برگشته. ازسنگر فرماندهی سراغش رو می گرفتیم.

گفتند: «رفته سنگر دیده بانی»

-رفته طرف ما ؟ توی سنگر دیده بانی هم نبود. چشمم افتاد به دکل دیده بانی . رفته بود آن بالا ؛ روی نردبان دکل. بهش گفتم: « حسین آقا ! اون بالا چی کار می کنی شما؟»

گفت: « کریم! ببین. با یه دست تونستم چهار متر بیام بالا. دو روزه دارم تمرین می کنم. خوبه نه؟!»

  گفتم: « چی بگم والا؟»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۸۵ ، ۲۲:۱۷
روح اله قمری